آیا یک انسان می تواند درعمل ،درهمه شرایط زمانی ومکانی یک منطق داشته باشد،یک منطق ثابت محکم که از منطق خودش تجاوز نکند؟
این یک مساله مهمی است که در دنیای امروز با ان مواجه است .مارکسیست می گوید :اساساً یک انسان نمی توانددر شرایط مختلف یک جور فکر کند ویک منطق رابه کار ببرد.انسان درکاخ ودرکوخ دو منطق دارد؛در کاخ یک جور فکر می کندودر کوخ جور دیگر .یعنی یک آدمی که محرومیت چشیده ودر ظلم وشکنجه بوده ؛اوست که می گوید آزادی ،مساوات؛اگر همین آدم وضعش عوض شود وکاخ نشین شود فکرش عوض می شودومی گویدنه این حرفها که می گویند صحیح نیست ،مساوات چندان هم حرف درستی نیست ،جلوی آزادیها راباید گرفت.یعنی وضع که تغییر کردخواه ناخواه منافعش تغییر میکند براساس این مکتب عقربه فکربشراین طور است که آن مغناطیس منافع خودش است.درادامه شهید مطهری داستانی رابیان می کند که بیان آن خالی از لطف نیست ؛آقای مطهری می فر ماید:در قدیم به شوخی داستانی را می گفتندکه طلبه ای می گفته است :من همیشه به آن آقایی که به من پول دهد اقتدا می کنم ونماز من قطعاًصحیح است .دوستان اومی گفتنداگر هر کس به تو پول دهد به او اقتدا می کنی پس تو برای پول اقتدامی کنی طلبه می گفت : هر کس که به من پول ندهدعقیده ام این می شود که اوفاسق است وآن وقت نمی شود پشت سرش نمازخواند ونمازم باطل است اما همان ساعتی که به من پول داد عقیده ام عوض می شود وعقیده ام این می شود که او عادل است آن وقت نماز می خوانم ونمازم هم درست است.البته این شوخی بودولی این خودش کم وبیش فلسفه ای شده که بشر در جهت منافع ومصالح خود قدم بردارد. این یک حرفی است ولی ادعا است،از کجا می توانیم بفهمیم درست است یانه، باید روی افرادبشر تجربه ببینیم آیاهمه افراد بشر وجدانشان ملعبه منافعشان است یا نه؟این منتهای اهانت به بشر نیست.اگر بگردیم می بینیم در مورد آنهایی که منطق ندارند،آنهاییکه ایمان ندارند،بدونشک همین طور است ولی نمی شودگفت بشرالزاماًواجباراًچنین است.چون برضداین حرف صدها مورد پیدا می کنیم مثل علی