وعده الهی
04 مرداد 1394 توسط احمد ابادي
روزی مرگ به سراغ مردی رفت وگفت :امروز آخرین روز توست .
مرد :اما من آماده نیستم .
مرگ :امروز اسم تو اولین نفر در لیست من است .
مرد :خوب پس بیا بنشین تاقبل از رفتن باهم یک فنجان چای بخوریم ،مرگ چای را خورد وبه خوابی عمیق فرو رفت .
مرد لیست اورا برداشت واسم خودش را از اول لیست حذف کرد ودر آخر لیست قرار داد .
هنگامی که مرگ بیدار شد گفت :توامروز بامن خیلی مهربان بودی ،برای جبران مهربانی تو،امروزکارم رااز آخر لیست آغاز می کنم .
((یادمان باشد گاهی تقلب ممکن است نتیجه ای خلاف انتظار ما در برداشته باشد.))