جاده عبور

جاده عبور

  • تماس  
  • ورود 
  • سوسا وب تولز - ابزار رایگان وبلاگ

روش تبلیغ چگونه است؟

30 آذر 1393 توسط احمد ابادي

وجود تبشیروانذار برای بشر ضروری است.انذار وتبشیر هر یک به تنهایی شرط لازم برای تبلیغ است ولی کافی نیست .قرآن هم تبشیروانذار را کنار هم قرار داده است از این روبه آن سبع المثانی می گویند. در دعوت هر دو رکن باید توام باشد ومبلّغ نبایدتکیه اش تنها روی یکی از آنهاباشدبلکه جانب تبشیر باید بچربد.تنفیر غیراز تبشیر وانذار است یعنی عمل فرار دادن،یعنی انسان کاری کند که فردفرار کند گاهی بعضی انذار را باتنفیراشتباه می کنند.فردمی خواهد انذار کند باعث ایجاد تنفیر می شود. پیامبر به معاذ بن جبل وقتی برای دعوت مردم یمن حرکت می کرد فرمود: «بشّرولاتنفّر»کاری نکن که مردم رااز اسلام فراری بدهی ومتنفّرکنی. مطلب راطوری تقریر نکن که عکس العمل روحی مردم فرار از اسلام باشد چون فوق العاده لطیف است وزود عکس العمل نشان می دهد .نمی توان بر روح زیاد فشار آورد.

 نظر دهید »

خدا فراموش نمی کنه

27 آذر 1393 توسط احمد ابادي

سلیمان  (ع)درکنار ساحل دریایی نشسته بود که ناگاه چشمش به مورچه ای افتاد که دانه ای گندم را با خود به طرف آب می برد لحظه ای بعد اوقورباغه ای رادید که سر از آب بیرون آورد وآن مورچه را با دانه اش دردهان خود فروبرد ساعتی بعد همان قورباغه مجدداًمورچه رابه سطح آب آورده واز دهان خود بیرون انداخت سلیمان که مبهوت این صحنه گشته بود از مورچه علت ماجرا راسوال کرد .مورچه درپاسخ گفت :درقعر دریایی که مشاهده می کنی تخته سنگ بزرگی قرار دارد درمیان شکاف آن کرمی نابینا زندگی میکند که قادر نیست برای تامین غذای خود ازآنجا خارج شود خداوند مرا مامور ساخت تاروزی اورا تا آنجا حمل کنم واین قورباغه نیز به کمک  من آمد تا بتوانم درمیان دهانش ازآسیب آب درامان باشم سلیمان(ع)ازاوپرسید آیا اوتسبیح خداراهم می گفت ؟مورچه جواب داد:آری اودائماَمیگفت ای کسی که !مرا باروزیت دراعماق این دریا فراموش نمی کنی رحمتت را از بندگان مومنت دریغ مدار وآنها را به فراموشی مسپار.(دعوت راوندی ص 115)

 نظر دهید »

دعوت کردن چه شرایطی دارد؟

13 آذر 1393 توسط احمد ابادي

درقرآن از لفظ بلاغ مبین استفاده شده یعنی دعوت کننده ومبلغی در هدف خویش به نتیجه می رسدکه بلاغش مبین حرفش را درک کرده وبفهمندنه آنکه از اصطلاحات پیچیده وسنگین که مردم متوجه نشوند استفاده کند. از ویژیگیهای مبلغ این است که سخنش نصح باشدیعنی هیچ انگیزه ای جز خیر ومصلحت مردم نداشته باشد .سخنش از سوز دل باشد. شرط دیگر تبلیغ این است که مبلّّّغ از تکلّف بپرهیزدیعنی خود رابه مشقّت نیندازد.گاهی این تکلّف جایی است که انسان به چیزی اعتقاد ندارد می خواهد این اعتقادش رادردل مردم وارد کند.گاهی هنگامی است که انسان چیزی رابگوید که درباره ان اطلّاعی ندارد.همه انسانهاغیرازپیامبر وعلی ومعصومین از همه مسائل اگاه نیستندودایره اطلاعات وعلم انسانها محدود است پس انسان آنچه رامی داندبیان می کندواز آنجه اطلّاعی ندارد سخن نگوید واگر از اودرباره چیزی سوال شدکه نمی داندبا کمال صراحت بگویدنمی دانم.شیخ انصاری شوشتری بود.مردی در علم وتقوا نابغه روزگار بود.می گویند وقتی چیزی از او می پرسیدند،اگر نمی دانست تعمد داشت بگوید نمی دانم.این رامی گفت که شاگردها یاد بگیرندکه اگر چیزی رانمی دانند ننگشان نشود،بگویند نمی دانم.

 1 نظر

زود قضاوت نکنیم

10 آذر 1393 توسط احمد ابادي

گنجشکی درروی درختی لانه داشت وبسیارحمد وستایش خداوند میکردومیگفت:خداوندا!روزی مراازمیان این همه جنبده فراموش نمی کنی ومراازنعمتهای بی حدبهره مند کردی تورا شکر وسپاس می گویم. تااینکه روزی باد سهمگینی آمد ولانه اورا خراب کرد واورا به طرفی پرتاب کرد.گنجشک خیلی ازاین کارخداوندناراحت شد وزبان به گلایه گشودوگفت:خدایا میدانی من وزنی ندارم وکلبه ام هم وزنی نداردچرااین باد رافرستادی؟من چگونه کلبه دیگری بسازم وبا حالت قهر به اعتراض پرداخته به گونه ای که ازآن پس عبادت نمی کرد.ملائکه ناراحتی اورا به خداوند عرضه داشتند خداوند فرمودند:ناراحت نباشید برمی گردد.ولی گنجشک باعتاب نسبت به خداوندسخن گفت آن لحظه خداوند به گنجشک فرمود:تودرکلبه خودت باآرامش نشسته بودی غافل از اینکه یک ماربزرگ ازتنه درخت بالا می آید ودنبال غذا است،بادرافرستادیم تا کلبه ات را ویران کند وگرنه توالان درمعده اوبودی ودیگر اینجا نبودی.گنجشک ازعمل خود شرمنده وخجالت زده شد ودوباره حمد و ثنای خداوند را آغاز کرد ومی گفت: فالله خیر حافظا وهوارحم الراحمین

 نظر دهید »

استفاده ازلحظه های ناب زندگی

09 آذر 1393 توسط احمد ابادي

جهانگیر خان قشقایی فرزند خان قشقایی اطراف فارس بود که ازعشایر ودارای ثروت زیادی بود.درسفری که به اصفهان آمده بود سازتارش پاره شد .به بازار اصفهان رفت واز پیرصاحبدلی پرسید :سازم خراب شده کجا تعمیر کنم؟پیر وارسته نگاهی به اوکرد وگفت:جوان عزیز دارای این چنین قدرت بازو تار دلت را درست کن.گفت :به کجا بروم ؟گفت :مدرسه علمیه کمی جلوتر است.جهانگیر خان کمی اندیشید وبه مدرسه علمیه رفت .درآنجا جوّ وشریط مدرسه علمیه اورا گرفت وبسیار برایش خوشایند بود وبه پدر پیغام داد که من تا تار دلم را را درست نکنم به شهرم باز نمی گردم .در آنجا ماند ویکی از مراجع تقلید بسار بزرگی شد که شاگردان بسیار خوبی تربیت کرد مزارش در تخت فولاد اصفهان می باشد.گاهی انسان با سخن شخصی زندگی اش تغییر می کند فقط کافی است انسان از آن لحظه غفلت نکند .

 1 نظر
  • 1
  • 2
  • 3
  • ...
  • 4
  • ...
  • 5
  • 6
  • 7
  • 8
  • 9
دی 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
    1 2 3 4 5
6 7 8 9 10 11 12
13 14 15 16 17 18 19
20 21 22 23 24 25 26
27 28 29 30      

جاده عبور

  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

جستجو

موضوعات

  • همه
  • بدون موضوع
  • یگانه روزی ده

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
مهدویت امام زمان (عج)

ذکر هفته

ذکر روزهای هفته

احادیث

حدیث موضوعی

فال حافظ

afrade online

  • کد نمایش افراد آنلاین
  • کدنمایش آمار بازدید

    آمارگیر وبلاگ

    • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
    • تماس